تایتل قالب

اِلهى‏ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيک‏ الْمُشْتَکى‏، وَ عَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ‏ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى‏ فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى‏ فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ‏ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ.

کارگروه کودک

گروه جهادی بنت الهدی


سفرنامه اربعین 1

قسمت ۱:


سفرنامه ها معمولا از کجا شروع می شوند؟ از وقتی مسافر ها سوار بر مرکب سفر به سوی مقصد می روند؟ از وقتی چمدان ها و کوله ها، توشۀ سفر را در آغوش می گیرند؟ از وقتی چند تا آشنا، با هم برای چند روزی جدایی از وطن برنامه می ریزند؟
سفرهای دیگر را فراموش کنید. سفر ما، از فروردین ۱۴۰۰ شروع شد. وقتی از اردوی تربیت مربی مشهد، برگشته بودیم و فکرهایمان را ریخته بودیم روی هم که ببینیم برای ماه های پیش رو، چه وظایفی روی دوش بنت الهداست یا ما باید بر دوشش سوار کنیم؟ برگه های تقویم ورق می خورد و رسیدیم به ۵ مهر ۱۴۰۰.
فرمانده گفت :«نظرتون چیه برای اربعین موکب بنت الهدی رو بذاریم تو برنامه؟»
هاج و واج مانده بودیم که:«تو این وضعیت کرونا بعیده امسالم به اربعین برسیم.»
پاسخ فرمادده راه فراری برایمان نگذاشته بود:«نوشتنش توی برنامه ضرری نداره.»
آن روز وقتی تن قلم بر کاغذ دفتر طرح و برنامه سائیده می شد و در خانۀ مهرماه جدول برنامۀ ۶ ماهه مان، حک می کرد «موکب بنت الهدی»، همه چیز بیشتر مثل یک رویا بود. رویایی که برایش برنامه ریزی می کردیم.
سیب کرونا، دو سال بود به هوا پرتاب شده بود و در ۶ ماه اول ۱۴۰۰ هم حسابی چرخ خورد. شهریور که از راه رسید، زمزمۀ واکسن زدن هم بین همه پیچید. کم کم داشت نوبتمان می شد. حرفهایی بود از اینکه واکسن زده ها می توانند راهی اربعین شوند و امیدی هست. جدا از وظیفۀ شهروندی، به شوق اربعین هم که شده بود، تا نوبتمان شد، دوز اول را زدیم.
سیب سفر اربعین، از وقتی بالا افتاد، هرروز به گونه ای می چرخید. روزی فقط هوایی و هر دو دوز، روزی داشتن کارت واکسن کافی بود، روزی پای سامانۀ سماح وسط می آمد و ... . بنت الهدی اما، مسر بود برای اعزام اربعین.
گوشی تلفن فرمانده، پر شده بود از شماره ها و واسطه هایی که می شد ازشان امیدی داشت برای راهی شدن. امید اصلی هم بسته به صاحب کار اصلی بود. مرتب چله سوره یاسین، نذر صلوات و ... .
منتظر نمانده بودیم تا معلوم شود تکلیفمان چیست. بار و بنه مان را هم بسته بودیم. یک روز صبح، یک دفعه فرمانده تماس گرفت که امروز عصر پرواز داریم. خون در رگ هایمان سرعت گرفته بود. از همه خداحافظی کردیم، راه افتادیم به سمت فرودگاه. بعضی ها حتی رسیده بودند که یک تماس، همه ی برنامه هایمان را به هم ریخت...

ادامه دارد...


#شب_جمعه
#سفرنامه
#کربلا
#اربعین
#تربیت
#جهاد
#کودکان
#جهادی_بنت_الهدی
#گروه_جهادی_بنت_الهدی
#گروه_جهادی_تربیتی_بنت_الهدی





ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی



گروهی از بانوان طلبه و دانشجو، متخصص در امور تربیتی که دغدغۀ اصلیشان رشد و حرکت جامعه است.
«بنت الهدی» برای ما، مرکز دنیاست و خدمت در دولت عدل جهانی حضرت منتظَر (عج) را نشان داریم.
🌱🌿🌾
برای آشنایی بیشتر و ارتباط با ما، به پیوند
«ما که هستیم؟» و »تماس با ما»
مراجعه فرمایید.